چکیده
این مقاله از منظر جامعه شناختی، پدیده طلاق را مورد بررسی قرار داده است. طلاق یک پدیده چند وجهی است; زیرا از یک جهت، پدیده حقوقی است و از جهت دیگر، یک پدیده روان شناختی و حتی یک پدیده اقتصادی و از زاویه دیگر پدیده ای اجتماعی. از آن جا که علل و زمینه های گوناگون و نیز بستر یک نظام اجتماعی در شکل گیری طلاق مؤثر می باشد، به عنوان یک پدیده اجتماعی Phnomenan Social در نظر گرفته است. برخی از عوامل و زمینه های اجتماعی که در ایجاد طلاق مؤثر است، در سطح کلان و بعضی در سطح متوسط و تعدادی نیز در سطح خرد عمل می کنند، همچنین بعضی از علل، از آن چنان قوتی برخوردارند که می توانند به عنوان علت العلل طلاق عمل کنند، در حالی که بعضی در حد زمینه ساز و بسترسازی ایجاد این پدیده مؤثرند. از سوی دیگر، بعضی از این علل ممکن است به تنهایی کارساز بوده و برخی دیگر، نیاز به علتی غیر از علل اجتماعی داشته باشند تا بتوانند به عنوان عامل طلاق عمل کنند.
مقدمه
از آن زمان که انسان در این جهان جای گرفت، همواره در قالب «خانواده » زندگی می کرده است. به اعتقاد ما، بر اساس آموزه های دینی، اولین انسان ها از بهشت موعود به کره خاکی هبوط کردند. حضرت آدم علیه السلام و حوا اولین کسانی بودند که یک «خانواده هسته ای »، (FamilyUncleaw) را با فرزندانشان تشکیل دادند. به تدریج، این خانواده هسته ای گسترده شد و روی کره زمین پخش گردید. تاکنون هرجا انسانی زندگی می کرده به صورت جمعی بوده است، نه فردی.
مردم شناسان می گویند: انسان های اولیه در ابتدا، به صورت گله های انسانی زندگی می کردند که به دنبال شکار از جایی به جایی سیر می کردند.
به هر روی، اولین چیزی که جامعه را قوام می بخشد و به آن صفت اجتماعی می دهد، وجود دو عنصر متفاوت به نام «زن » و «مرد» است که طبق غریزه ای که خداوند در آن ها به ودیعت نهاده کشش و جاذبه ای درونی نسبت به یکدیگر دارند و همین جاذبه است که شیرازه خانواده را تشکیل می دهد. در دین مقدس اسلام، بر نهاد خانواده تاکید فراوان شده و از مساله عزوبت نهی شده است. پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه وآله در حدیث معروف خود از ازدواج به عنوان «سنت » خود یاد می کند. به همین دلیل، چون همواره سنت ازدواج مورد تایید و تاکید اسلام قرار گرفته، به عنوان یک امر مقدس درآمده است.
ازدواج نوعی قرارداد اجتماعی
ازدواج به عنوان یک هنجار اجتماعی، براساس توافق طرفین، بر مبنای یک سلسله اصول شکل یافته و دوام می یابد و هرقدر طرفین به آن اصول - مدون یا غیر مدون - پایبندتر باشند قوام بقای خانواده بیش تر است.
ژان ژاک روسو، که اساس نظام اجتماعی را بر مبنای قرارداد، استوار می داند، از خانواده به عنوان قدیمی ترین نوع جامعه و تنها جامعه طبیعی یاد می کند. (1)
بنیان وشالوده خانواده را تفاهم، درک متقابل، فداکاری، گذشت از حقوق یکدیگر، و صبر در برابر مشکلات می سازد. اگر یکی از زوجین یا هر دو به دلایل گوناگون نتوانستند با یکدیگر سازش کنند، در این جاست که خانواده از هم گسیخته می شود. هر قدر خانواده از بنیان مستحکم تری برخوردار باشد و طرفین از جهات بیش تری با یکدیگر توافق کنند، احتمال بقای این خانواده بیش تر است. (2)
«طلاق » و تعریف آن
«طلاق » در لغت، به معنای رها کردن و آزاد کردن (3) و در اصطلاح، به معنای «ازالة قیدالنکاح بصیغة مخصوصة » است; یعنی گسستن پیوند ازدواج با لفظی مخصوص.
بنابراین، می توان گفت: «طلاق نوعی گسست و جدایی و اخلال در بنیان های اساسی خانواده است که منجر به جدایی همیشگی - هم راه لوازم آن - می شود. » البته ممکن است هر نوع اخلال و گسستی منجر به جدایی ( طلاق) نشود، گرچه در این حالت نیز خانواده کارکرد خود را از دست می دهد و آسیب های اساسی به آن وارد می شود، ولی این بخش از مسائل آسیب شناختی خانواده مورد توجه این مقاله نیست، بلکه آن نوع گسستی که منجر به «جدایی » بشود مورد بررسی است.
طلاق پدیده ای اجتماعی
مساله «طلاق » در حیات انسانی دارای جنبه های گوناگونی است: از یک جهت، پدیده ای حقوقی است که در علم حقوق - به خصوص در بخش قانون مدنی - بررسی می شود و از جهت دیگر، پدیده ای اقتصادی است; به این معنا که هم می تواند «خانواده » را به عنوان یک واحد اقتصادی بر پای دارد و هم به این معنا که یک عامل اقتصادی مانند «مقدار درآمد خانواده » و به طور کلی، «فقر» موجب از هم گسیختگی خانواده می شود.
از سوی دیگر، طلاق یک پدیده روان شناختی است; چرا که بر تعادل روانی فرزندان و بستگان خانواده به شدت تاثیر می گذارد. هم چنین یک پدیده جمعیتی است; چون بر ترکیب جمعیتی و ساختار آن اثر می گذارد. (4) از سوی دیگر، طلاق یک پدیده اجتماعی نیز هست; به این معنا که علل و زمینه های اجتماعی موجود و به طور کلی، ساختار جامعه می تواند سبب از هم گسیختگی خانواده شود.
در این مقاله، این پدیده از منظر اجتماعی و جامعه شناختی مورد بررسی قرار می گیرد.
با یک نگاه جامعه شناختی عواملی که به لحاظ اجتماعی در وقوع این پدیده مؤثر است و زمینه های بروز یا احتمال وقوع این پدیده را مهیا می کند، بررسی می شود:
عوامل اجتماعی طلاق
پیش از بررسی عوامل اجتماعی طلاق بجاست انواع عواملی که در این زمینه مؤثر است، به لحاظ نوعی و شکلی مورد کاوش قرار گیرد: در یک دسته بندی کلی، این عوامل را می توان به کلان، خرد و میانه تقسیم کرد. منظور از «عوامل کلان » آن دسته عواملی است که در کل جامعه وجود دارد. اگر ارزش های غالب اجتماعی یک جامعه لذت جویی های آنی، سودگرایی و نگاه ابزاری به همه چیز باشد، به طور طبیعی، خانواده به عنوان نهاد اجتماعی، که منعکس کننده ارزش های آن است، از این فرایند متاثر می باشد. در چنین وضعیت اجتماعی، بنیاد خانواده بسیار متزلزل است.
با وجود یک عامل - هر چند مهم نباشد - خانواده از هم گسیخته می شود و ممکن است همان عامل علت اصلی طلاق شود و حال آن که از نگاه دقیق جامعه شناختی، علت را باید در جای دیگری - زمینه ها و شرایط اجتماعی - جست وجو کرد.
منظور از «عوامل خرد» عواملی است که بیش تر با فرد یا گروه های کوچک سر و کار دارد; مثل گروه های مرجع. (در ادامه، از این عامل بحث به میان خواهد آمد. )
«عوامل میانه » ما بین عوامل خرد و کلان، دسته ای از عوامل حد وسط هستند که کارسازند; مانند تعلقات گروهی و حزبی یا خرده فرهنگ ها و شخص یا گروهی خاص.
نکته قابل تذکر آن که این تقسیم بندی با یک نگاه کل نگرانه قابل قبول است، وگرنه یک خط کشی دقیق وتعیین حدود مشخص بین آن ها کار مشکلی است.
ممکن است در بعضی موارد، خانواده هنجارهای اساسی جامعه را رعایت نکند، اما این مساله صرفا موجب انفصال خانواده نشود، بلکه به صورت یک عامل پنهان و آتش زیرخاکستر باقی بماند; چنانچه خانواده با مشکل جدی روبرو شد آن عامل بروز کند و خانواده را از هم بپاشد. علت آن که بعضی از خانواده ها پس از سالیان دراز زندگی مشترک از هم پاشیده می شود، همین است. از این موضوع در اصطلاح به «کمون عوامل » یاد می شود.
در مقابل، ممکن است عامل یا عواملی جدایی برانگیز در خانواده زمینه داشته باشد، اما به سبب وجود عامل قدرتمند دیگری زیر هاله ای از ابهام باقی بماند و عمل نکند; مثلا، هر دو همسر متعلق به دو نژاد و دو مذهب خاصی باشند. در این صورت زمینه جدایی فراهم است، اما به دلایل یک اعتقاد مشترک این دو به هم پیوند خورده باشند. در این وضعیت، تا این «عامل غالب » پابرجاست، خانواده نیز قوام دارد.
علل و زمینه های جامعه شناختی طلاق
1- خانواده
جامعه شناسان «خانواده » را این گونه تعریف می کنند: «خانواده گروهی است اجتماعی و متشکل از افرادی که دارای روابط سببی (زن و شوهر) و احیانا نسبی (با وجود فرزندان) و گاه فرزندپذیری با یکدیگرند. » (5)
در این که نوع خانواده و خویشان در هم بستگی ازدواج و ادامه آن نقش مهمی دارد، جای تردید نیست. جامعه شناسان تقسیم بندی های گوناگونی برای خانواده ذکر کرده اند. در این جا، تنها آنچه به این بحث مربوط می شود ذکر می گردد.
الف. خانواده گسترده: خانواده ای است که در آن، چند نسل با یکدیگر زندگی می کنند. (6)
ب. خانواده هسته ای: خانواده ای است کوچک، متشکل از زن و شوهر و احتمالا فرزند یا فرزندان.
ویژگی های اصلی خانواده هسته ای بدین شرح است.
1. محدودیت ابعاد خانواده از نظر اسلاف; این خانواده معمولا جدا از والدین یا اقوام زوجین زندگی می کنند.
2. محدودیت خانواده از نظر تعداد فرزندان; چنین خانواده ای حسب معمول، با تعداد اندکی از کودکان تشکیل می گردد.
3. افقی بودن هرم قدرت; در خانواده هسته ای به طور معمول، تصمیمات اساسی خانه از طریق گفت وگو و تبادل نظر اتخاذ می شود. به تعبیر دیگر، در آن «دموکراسی » کوچکی برقرار است.
4. نومکانی; خانواده هسته ای بر حسب معمول، در محلی جدا از والدین یا اقوام زوجین زندگی می کنند و همین موضوع در افقی بودن هرم قدرت مؤثر است.
در کنار این ها، عوامل دیگری هم چون استقلال اقتصادی زن در وضع معاشرتی این نوع خانواده، که در نتیجه خود را در تصمیم گیری ها شریک می داند، مؤثر است.
هر چند خانواده هسته ای با جامعه جدید صنعتی سازگار است و بالاترین امکان تحرک جغرافیایی را فراهم می آورد، اما جداشدن از پیران و تنها گذاردن آنان در این نظام، پایان غم انگیزی برای حیات انسانی رقم می زند. (7)
مهم ترین نوع خانواده به لحاظ شکلی و فراوانی در جامعه، دو نوع اخیر است.
به نظر می رسد استحکام و پای داری و احتمال بقای خانواده گسترده بیش تر از خانواده هسته ای است; چرا که در خانواده گسترده، هرم قدرت به صورت عمودی است; یعنی تصمیمات عمدتا از بالاترین شخص خانواده اتخاذ می شود و آن شخص پیرترین و داناترین شخص خانواده - پدر یا پدر بزرگ - است. در چنین خانواده ای، اگر بین فرزندان اختلافی پدید آید، معمولا با پادرمیانی ریش سفیدان حل می شود و از فروپاشی خانواده جلوگیری به عمل می آید. در نتیجه، اتحاد و هم بستگی در این نوع خانواده بیش تر است.
اما خانواده هسته ای، که عمدتا از یک زن و مرد تشکیل می شود، بیش تر حالت شکننده دارد. جدایی از بزرگ ترها، ایجاد فاصله فیزیکی و مکانی و جدایی محل کار از خانه، همه در تضعیف روحیه وفاق و یک دستی مؤثر است. در چنین خانواده ای، با وجود کوچک ترین مساله ای، احتمال و زمینه از هم گسیختگی وجود دارد. البته خانواده گسترده بیش تر و هم چنین خانواده هسته ای بعضا از دو مساله رنج می برد:
اول. دخالت های بی مورد اطرافیان که گاهی خانواده را تا سرحد فروپاشی پیش می برد. (8)
دوم. ازدواج های اجباری که در بعضی فرهنگ ها به صورت سنت درآمده است.
البته در خانواده گسترده این موضوع بیش تر مشهود است و این سنت، نماد عامیانه ای نیز پیدا کرده است; مثلا، گفته می شود: «عقد پسر عمو و دختر عمو در آسمان ها بسته شده است. » چنین قراردادهایی چندان دوام نمی آورد; زیرا طرفین خود را با مسائلی مواجه می بینند که خوشایندشان نیست. (9)
نکته قابل ذکر در مورد خانواده هسته ای در مقایسه با خانواده گسترده این است که از یک جهت شانس بقا و دوام دارد و آن این که فرایند انتخاب همسر آزادانه انجام می گیرد. به همین دلیل احتمال بقای آن بیش تر است. در اصطلاح، به این نوع انتخاب همسر «شیوه همسر گزینی آزاد» می گویند که به نظر پارسونز و دیگر جامعه شناسان، انتخاب آزاد همسر بر اساس عشق، یکی از ویژگی های خانواده هسته ای است. زیرا زوج جوان در انتخاب همسر آزادند و از قید و بندهای خانواده رها شده اند. بنابراین، سعی می کنند همسری انتخاب کند که مطابق میل خودشان باشد تا در آینده، کانون خانواده از هم نپاشد. (10)
اما این که واقعا ازدواجی که بر مبنای صرفا عشق صورت گرفته چه قدر پایدار است، باید واقعیت های بیرونی اجتماعی را دید. چرا که عشق یکی از مقومات خانواده است، نه تمام آن.
2- گروه مرجع و همالان
«گروه مرجع » گروهی است که الگوی ارزیابی و داوری رفتار شخص به شمار می آید. (11) یکی از عواملی که جامعه شناسان بر تاثیر آن در جهت ساخت شخصیت تاکید می کنند، تاثیر و نفوذ گروه های اجتماعی است. یکی از آن گروه ها، گروهی است که انسان در آن عضویت دارد (گروه همالان) و یا هنگام مقایسه و داوری ارزشی، رفتار و نقش خود را با آن می سنجد (مرجع) . با توجه به این مقدمه، باید دید گروه مرجع و همالان چه تاثیری می تواند در پای داری و یا زوال خانواده داشته باشد.
واضح است که شخصیت انسان ابتدا در خانواده شکل می گیرد; چون اولین برخورد هرکس با پدر و مادر خود - که عضو گروه خانواده اند - می باشد. در خانواده، ارزش ها درونی شده، نهادینه می شود و فرد به خوبی جامعه پذیر می گردد و از همین طریق است که فرایند اجتماعی شدن صورت می گیرد. و بر همین اساس، جوان مبانی ارزشی خود را پی ریزی کرده، ازدواج می کند. حالا اگر پس از مدتی به هر دلیلی، گروه مرجع او عوض شود، به شکلی که نتواند به وسیله خانواده ارزش های موردنظر خود را تحصیل کند، طبیعی است که قادر به ادامه زندگی نیست. اصولا خانواده بر محور عاطفه و ارزش های مشترک می چرخد و هرقدر طرفین نسبت به ارزش های مشترک پایبندتر باشند، خانواده از استحکام بیش تری برخوردار است. به عنوان مثال، کسی که در روستا طبق همان ارزش های خاص گروه مرجع خود ازدواج کرده است، با مهاجرت به شهر، احتمالا گروه مرجعش نیز تغییر می کند و همین قوام خانواده را تهدید می نماید.